سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هزار حرف نگفته


لینک دوستان

و یک اشاره...
دردهای دلم
شمامه(بسم‏الله ایازی)

لوگوی دوستان


تعداد بازدید

v امروز : 2 بازدید

v دیروز : 1 بازدید

v کل بازدیدها : 3043 بازدید

84/12/4 :: 8:37 صبح

جنایت سلفی های تروریست در هدف قرار دادن حرم امامان معصوم مان را محکوم کرده و انزجار خود را از این عمل شیطانی اعلام میدارم

شاید شما هم تا به حال ضرب المثل معروف" پا را از گلیم پدرت دراز نکن" را شنیده اید و خیلی از ریش بزرگواران بزرگنما هم شاید روی این نکته توجه خاصی می کنند. آنها حتی در موارد زیادی این ضرب المثل را به عنوان یک استدلال منطقی به کار می برند. آفت بودن این اصطلاح یا ضرب المثل در عرصه های هنری و یا هر عرصه ای که در آن خلاقیت شرط باشد٬ غیر قابل انکار است. چرا این مقدمه ی کوتاه را نوشتم؟ راستش بنده هر از چندگاهی که به تلویزیون های افغانستان نگاهی می اندازم به خوبی عملی شدن این ضرب المثل ها را می بینم. در افغانستان به لطف سقوط طالبان امروزه خواننده زیاد پیدا شده و در هر شبکه چه رادیویی و چه تلویزیونی سیل خواننده ها را می بینی که به این حرفه!! روی آروده اند. در این میان چند خواننده را می بینیم که مثل احمد ظاهر می خوانند.! آنها در امر تقلید از خواننده معروف افغانستان" احمد ظاهر" خیلی خوب عمل می کنند و حتا خوب توانسته اند حرکات و سکنات دست و سر وی را هم تقلید کنند. نکته ای را که سوگمندانه این نوپا ها فراموش کرده اند این است که آنها هرقدر خوب بخوانند بازهم مانند احمد ظاهر خواهند خواند و هر شنونده ای که صدای آنها را بشنود با خود خواهد گفت که به به فلانی چقدر شبیه احمد ظاهر می خواند. فکر می کنم که این خود از بلاهایی است که ممکن است هر هنری را به خود گرفتار کند و براستی که هنر را در حالت رکود و ایستایی خاص خودش قرار می دهد. انکار نمی کنم که برای براه افتادن در هر کاری و بویژه امور هنری نیاز به تقلید و گوش دادن به دیگران داریم ولی این فقط و فقط در حالت اولیه شروع به کار ارزش دارد و نه بیشتر. بلا از جایی شروع می شود که شخصی به تقلید کردن ادامه بدهد و این یعنی ایستایی کامل هنری و سلب تفکر و خلاقیت هنری که از لزومات رشد هنر به شمار می آید. ویلیام شکسپیر علت ماندگاری هنر را در یگانه و بدون تکرار بودن آن می داند. جمله شکسپیر به خوبی تکثیر  ماشین وار هنر را نفی کرده و هنر ماشینی را به علت تکثیر زیاد آن بی ارزش می داند. به خوبی میدانیم که ماشین هر کاری را که بشر به آن دستور بدهد انجام می دهد و خود هرگز نمی تواند از خودش خلاقیتی نشان بدهد. راستی! اگر از هنر خلاقیت و تفکر را برداریم به آن چه خواهد ماند؟ آیا بعد روحی و روانی هنر را می توان به دیگران منتقل کرد؟

برگردیم به ضرب المثل اول.  سوگمندانه این ضرب المثل در افغانستان به خوبی اجرا می شود. امروز کارهای رواجی و تقلید کورکورانه در افغانستان از بازار خوبی برخوردار است. خیلی از کارهایی که در امور هنری و فرهنگی کشور عملا اجرا می شود٬ مجری آن دلیل آن را نمی داند و سرگردانی در امور هنری و غیر هنری در افغانستان به خوبی پیداست. سطحی نگاه کردن به ارزش های جامعه و نزول ارزش ارزشهای اخلاقی در افغانستان به سرعت در حال رشد است. به جرئت می توان گفت که ارزشهای دیروزی به مراتب بهتر از ارزشهای امروز است. برخی از روشنفکر نما ها هم به این امر دامن می زنند. امروزه نشانه ی روشنفکر در کشور توهین به این و آن و پشت پا زدن به ارزشهای دیروزی است. در سراسر کشور ارزشها و هنجارها وارونه نشان داده شده و کسانی هم سخت سعی دارند که به این امر دامن بزنند. مثلا اگر دیروز هنر مند بودن ارزش بود امروز هنر جایش را به پول داده و پولدار شدن ارزش بیشتر نسبت به هنر مند بودند دارد. براستی که این هم یکنوع پا از گلیم پدر دراز کردن باشد ولی از نوع منفی و بد آن.
راستی نمی شود که به طور عاقلانه و با درایت پا را از گلیم کنیم؟. رسوا شدن عقلانی چه سود و ضرری ممکن است داشته باشد؟ بیاید که دوباره کمی به رسوایی بیاندیشیم و به ارزشهای معنوی و با ارزش جامعه. چطور؟


نوشته های دیگران ()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ


منوى اصلى

خانه v
شناسنامه v
پارسی بلاگv
پست الکترونیک v
 RSS  v

درباره خودم

هزار حرف نگفته
حبیب میرزایی
ح. محصل از افغانستان

لوگوى وبلاگ

هزار حرف نگفته

اوقات شرعی

اشتراک در خبرنامه

 

template designed by Rofouzeh